زیستن و مردن در لس‌آنجلس

این روزها بیش از همه چیز دلتنگ سینما رفتن و دلتنگ لس‌آنجلسم. در کمتر از دو سال، بیش از سیصد فیلم در سینماهای لس‌آنجلس دیدم. سینماهایی که هم مدرسه و هم شهربازی من بودند. جایی که هم فیلم‌های دیگران را می‌دیدم، هم فیلم‌های خودم را تصور می‌کردم و می‌ساختم. شبیه به توصیف افراد مذهبی از اماکن مقدس: سینمایی که حال‌وهوایی معنوی داشت. سینمایی که درش می‌خوابیدم و رویای فیلم‌ها را در چشم خیالم می‌دیدم. سینمایی که درش گشنگی می‌کشیدم ولی با صداها و تصاویرش سیراب می‌شدم. سینمایی که درش هوشیار و بیخود بودم. سینمایی خالیِ خالی یا پُرِ پر. لس‌آنجلس یا «اِل اِی» برای من شهر سینما بود، نه شهر هالیوود. شهر تاریکی‌های ساختگی، نه ساحل‌های آفتابی. شهر چارلز برنت، نه استیون اسپیلبرگ.

Read the full text here.

Isn't cinema also made of what we have hallucinated ?